جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بے درد

بی درد

بی درد
آنکه درد و رنجی ندارد، کنایه از آدم بی حس و بی تعصب، بی رگ
بی درد
فرهنگ فارسی عمید

بی درد

بی درد
که دُرد ندارد. بی لرد: شراب بی درد، می ناب:
مگر دنیا سر آمد کاینچنین آزاد در جنت
می بی درد مینوشم گل بی خار میبینم.
سعدی.
و رجوع به دُرد شود
لغت نامه دهخدا

بی درد

بی درد
مُرَکَّب اَز: بی + درد، که درد ندارد. (یادداشت مؤلف)، بیرنج. بیحس. (ناظم الاطباء)، که دردی ندارد. آنکه بی رنج و بی حس است. که بی درد است.
لغت نامه دهخدا