معنی بے داغ
بے داغ
دست نخورده، بی لکّه
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با بے داغ
بے دماغ
بے دماغ
بی مَغز، بی فِکر
دیکشنری اردو به فارسی
بے داغی
بے داغی
پاکیزِگی، بی آلایِش
دیکشنری اردو به فارسی
آب داغ
آب داغ
آب جوشیده که با قند یا شکر نوشند: یک استکان آب داغ
فرهنگ لغت هوشیار
بد دماغ
بد دماغ
ناخرسند دژم آنکه بسختی خشنود گردد ناراضی، متکبر پر افاده
فرهنگ لغت هوشیار
به دان
به دان
داناتر
فرهنگ لغت هوشیار
بی دماغ
بی دماغ
بیحال بی ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
بر دال
بر دال
پرگار
فرهنگ لغت هوشیار
بر دار
بر دار
قرار گرفته بر درخت، برداشته وبلند شده وبمعنی قبول کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آبِ داغ
آبِ داغ
آب جوشانیده، آب گرم کرده
فرهنگ لغت هوشیار