افراط بیداری باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سهر. سهاد. (نصاب). به خواب نرفتن: خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکنار با فراقت روی او داروی بی خوابی شود. خسروانی. کوکنار از بس فزع داروی بیخوابی شود گر برافتد سایۀ شمشیر تو بر کوکنار. فرخی. و بی خوابی به افراط زیان دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ز خواب ایمن هوسهای دماغش ز بیخوابی شده چشم و چراغش. نظامی. از غایت بیخوابی پای رفتنم نماند. (گلستان)
آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج). بی پاسخ و غیرمقبول. (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا جواب گفت. (یادداشت بخط مؤلف) : عین صواب و مسئله بی جواب. سعدی. خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود که بار خاطر آن رخنۀ دیوار میگردد. صائب (از آنندراج)