جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بے جواب

بی جواب

بی جواب
آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج). بی پاسخ و غیرمقبول. (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا جواب گفت. (یادداشت بخط مؤلف) :
عین صواب و مسئله بی جواب.
سعدی.
خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن رخنۀ دیوار میگردد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بلا جواب

بلا جواب
بدون جواب بی پاسخ: نامه برادرش را بلا جواب گداشت. بی پاسخ، بدون جواب
فرهنگ لغت هوشیار