ترجمه بے بنیاد به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با بے بنیاد
بی بنیاد
- بی بنیاد
- بی اساس، بی پایه، سست
متضاد: اساسمند، پوچ، نامعتبر، واهی
متضاد: معتبر، موثق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدبنیاد
- بدبنیاد
- بدنهاد. بدذات. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
سگ را اگر خدمت کنی بهتر که بدبنیاد را. (امثال و حکم دهخدا ج 2ص 984)
لغت نامه دهخدا