جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بیوقوفی

بیولوژی

بیولوژی
زیست شناسی، علمی که دربارۀ موجودات زنده بحث می کند، علم الحیاه، بیولوژی
بیولوژی
فرهنگ فارسی عمید

بے وقوفی

بے وقوفی
پوچی، حِماقَت، بی اَدَبی، بی لِیاقَتی، سَهوکاری، مُزاحِمَت، مَسخَرِگی
دیکشنری اردو به فارسی

بی قولی

بی قولی
بی اعتباری. بی اعتمادی در گفتار. (ناظم الاطباء). بدعهدی. بدقولی. خلف عهد. (یادداشت مؤلف). رجوع به قول شود، کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است:
چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه من است
زمین بساط و در و دشت بارگاه من است.
حافظ.
رجوع به کُله شود
لغت نامه دهخدا

بی قوتی

بی قوتی
بی غذایی، بی خوراکی، نداشتن طعام بدان مقدار که قوام بدن باشد: و از فروختن غله منع کرده اند در قحطسالها و تنگسالها تا غایت که مردم از بی قوتی بجان رسیده اند، (تاریخ قم ص 64)، و رجوع به قوت شود، زودخشم (در تداول عامه)، آنکه زود خشم گیرد: فلان آدم بی کله ایست، زود کج خلق شود،
- آدمی بی کله، آنکه زود خشم آرد و از جای بشود، (یادداشت مؤلف)،
، بی مغز، کوته فکر
لغت نامه دهخدا