بی اعتباری. بی اعتمادی در گفتار. (ناظم الاطباء). بدعهدی. بدقولی. خلف عهد. (یادداشت مؤلف). رجوع به قول شود، کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است: چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه من است زمین بساط و در و دشت بارگاه من است. حافظ. رجوع به کُله شود
بی غذایی، بی خوراکی، نداشتن طعام بدان مقدار که قوام بدن باشد: و از فروختن غله منع کرده اند در قحطسالها و تنگسالها تا غایت که مردم از بی قوتی بجان رسیده اند، (تاریخ قم ص 64)، و رجوع به قوت شود، زودخشم (در تداول عامه)، آنکه زود خشم گیرد: فلان آدم بی کله ایست، زود کج خلق شود، - آدمی بی کله، آنکه زود خشم آرد و از جای بشود، (یادداشت مؤلف)، ، بی مغز، کوته فکر