مُرَکَّب اَز: بی + وقوف، بی آگاهی. بی علم، نادان. ناآزموده کار. (ناظم الاطباء)، بی اطلاع: و هرکه بی وقوف در کاری شروع نماید همچنان باشدکه گویند... (کلیله و دمنه)، و رجوع به وقوف شود
مُرَکَّب اَز: بی + قول، بی گفتار، کلاه علامت منصب و مقام است و بی کلاهی کنایه از فقد مقام. در مقابل کلاهدار و صاحب کلاه کنایه از صاحب تاج است به معنی پادشاه: مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم شهان بی کمر و خسروان بی کلهند. حافظ
مُرَکَّب اَز: بی + قوّت، بی زور. ضعیف: این شتر قوی لاغر است وبی قوت. (انیس الطالبین ص 202)، و رجوع به قوت شود، فقر و ناداری بیش از حد. - امثال: ازبی کفنی زنده ایم. رجوع به کفن شود