معنی بند کرنا
بند کرنا
بستن، برای بستن، محصور کردن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با بند کرنا
بلند کرنا
بلند کرنا
پَرچَم بُلَند کَردَن، بالا بُردَن، بُلَند کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
بند کردن
بند کردن
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
بند کردن
بند کردن
در بند کردن، چسباندن، چیزی را به چیز دیگر آویزان کردن
فرهنگ فارسی عمید
بند کردن
بند کردن
اسیر کردن، محکم گرفتن، محکم کردن
فرهنگ فارسی معین
بری کرنا
بری کرنا
تَبرِئَه کَردَن، تَبرِئَه
دیکشنری اردو به فارسی
بفر کرنا
بفر کرنا
بافِر شُدَن، بافِر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
بحث کرنا
بحث کرنا
بَحث کَردَن، بَرایِ بَحث کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
اندر کرنا
اندر کرنا
دَر هَم پیچیدَن، وارِد شُدَن
دیکشنری اردو به فارسی
برش کرنا
برش کرنا
بُرِس کِشیدَن، مِسواک زَدَن
دیکشنری اردو به فارسی