طعامی است ترکان را. (شرفنامۀ منیری) (از آنندراج). و برخی گویند حلوایی است. (آنندراج) : حلوای بلبلانی تا نخوری ندانی. (رشیدی) ، دادن و بخشیدن. (از اقرب الموارد). بَل ّ. و رجوع به بل شود
خوشخوان مانند بلبل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : نواپرداز گر نبود صریر خامۀ مخلص که دیگر بر سر شور آورد بلبل نوایان را. مخلص (از آنندراج) ، تازگی. جوانی. (منتهی الارب). طراوت و شباب و جوانی. (از اقرب الموارد) ، بقیۀ مودت. (منتهی الارب). باقی دوستی. (دهار) (از اقرب الموارد) ، شکوفۀ درختان خاردار. (منتهی الارب). واحد بَل ّ و آن شکوفۀ عضاه است. (از اقرب الموارد) ، مومانندی که در گل برآید. (منتهی الارب). ’زغب’ و پرزی که پس از شکوفه باشد. (از اقرب الموارد) ، شکوفۀ عرفط، شکوفۀ سمر، یا شهد آن. سمر، و گویند عسل آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، توانگری بعد فقر، بقیۀ علف. (منتهی الارب) ، برقرظ، که نوعی از مغیلان است. (منتهی الارب) (ازذیل اقرب الموارد از لسان)
مانند بلال. چون حضرت بلال مرد صالح و بی تکلف بودن. پس از بلالانه مراد صالحانه و بی تکلفانه باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). بلال مانند. چون بلال. و رجوع به بلال بن رباح... شود