معنی بفر کرنا
بفر کرنا
بافر شدن، بافر کردن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با بفر کرنا
بور کرنا
بور کرنا
کِسِل کُنَندِه بودَن، خَستِه کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
سفر کرنا
سفر کرنا
رَفت و آمَد کَردَن، بَرایِ سَفَر، سَفَر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
بری کرنا
بری کرنا
تَبرِئَه کَردَن، تَبرِئَه
دیکشنری اردو به فارسی
برف گرنا
برف گرنا
بَرف باریدَن، بارِش بَرف
دیکشنری اردو به فارسی
بحث کرنا
بحث کرنا
بَحث کَردَن، بَرایِ بَحث کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
برش کرنا
برش کرنا
بُرِس کِشیدَن، مِسواک زَدَن
دیکشنری اردو به فارسی
بات کرنا
بات کرنا
گَپ زَدَن، صُحبَت کَردَن، حَرف زَدَن
دیکشنری اردو به فارسی
بند کرنا
بند کرنا
بَستَن، بَرایِ بَستَن، مَحصور کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
ذکر کرنا
ذکر کرنا
بَررَسی کَردَن، ذِکر کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی