ترجمه برطرف کرنا به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با برطرف کرنا
برطرف کردن
- برطرف کردن
- از میان بردن. معدوم کردن. نابود کردن. نیست کردن. (یادداشت مؤلف). زایل کردن. محو کردن. رفع مانعی کردن
لغت نامه دهخدا
برطرف کردن
- برطرف کردن
- مرتفع ساختن، رفع و رجوع کردن، حل کردن، فیصله دادن، حل کردن، از بین بردن، نابود کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد