عمل بدسیرت. بدخلقی. بدطینتی. بدخویی: باﷲ ار با من توان بستن بمسمار قضا جنس این بدسیرتی یا مثل این بدگوهری. انوری. بهرام یک چندی ببود و آن بدخویی و بدسیرتی از آن پدر دید دلش از آن بگرفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 75). خاصه در عهد امیر ابوسعد که بدسیرتی و ظلم او پوشیده نبود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 146) ، تناور فربه. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ زیر شود
بظاهر علی الظاهر برحسب ظاهر بر حسب صورت: (دورم بصورت از در دولت سرای تو لیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم) (حافظ) بشکل بهیئت: بصورت اژدهایی تصویر کرد. توضیح بدین معنی لازم الاضافه است
نمایی، سرخابی از رنگ ها رنگ سفید که به سرخی زند: برای عروس یک پیراهن صورتی با گلهای سرخ دوخته بودند. توضیح چون رنگ گلی را بیشتر کنند و مختصری رنگ بنفش به آن اضافه کنند صورتی خوشرنگ به دست می آید، ظاهری