جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بخار زدہ

بخار شدن

بخار شدن
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
فرهنگ لغت هوشیار

بخار شدن

بخار شدن
تبدیل شدن آب یا هر مایع دیگری بر اثر حرارت و عوامل دیگر به گاز و دمه
لغت نامه دهخدا

بکار زدن

بکار زدن
استعمال کردن. مصرف کردن. بکار بردن. رجوع به کار زدن شود
لغت نامه دهخدا

بار زدن

بار زدن
حمل کردن بار. چیدن بار. پر کردن وسیلۀ نقلیه از بار. بار کردن چارپا: بارها را بکامیون بزن.
لغت نامه دهخدا

خار زدن

خار زدن
فروبردن چیزی نوک تیز در تن یا جای دیگر. نخس. (بحر الجواهر). نخس معنیش قریب بمعنی دَخز است جز آنکه حالتی است که در آن چوب و انگشت بکار رود. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا

بار زد

بار زد
گیاهی از تیره چتریان که دارای برگهای نسبه پهن با بریدگیهای زیاد میباشد گلهایش زرد رنگ و میوه اش بقطر 2 میلیمتر و درازی یک سانتیمتر است اثنان اسنان
فرهنگ لغت هوشیار