ترجمه اوکے به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با اوکے
اوکه
- اوکه
- خشم، سطبر شدن روغن و انگبین و جز آن. (منتهی الارب) (تاج المصادر). ماسیدن و بستن روغن و جز آن، اصلاح آوردن و سیاست کردن. (اقرب الموارد) (تاج المصادر) (آنندراج). سیاست راندن، اولی شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اوکو
- اوکو
- بوم را گویند و آن پرنده ای است که بنحوست اشتهار دارد، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، بوم و جغد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اوکن
- اوکن
- جَمعِ واژۀ وَکن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وکن شود
لغت نامه دهخدا