ترجمه افواہ به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با افواہ
افواج
- افواج
- فوج ها، جماعت ها، گروه ها، دسته ها، هنگ ها، جمعِ واژۀ فوج
فرهنگ فارسی عمید
افواه
- افواه
- جمع فوه، دهان ها، اصناف، ادویه های خوشبو که در اغذیه ریزند
فرهنگ فارسی معین
افواق
- افواق
- جَمعِ واژۀ فیقه، بمعنی شیری که میان دو دوشیدن گردآید در پستان. فیق. فیقات. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به فیقه شود.
لغت نامه دهخدا