جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با افسانوی

افسانوس

افسانوس
اقیانوس. (ناظم الاطباء). بیونانی دریای شوررا گویند و بضم ’الف’ هم آمده است. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

اسفاگوی

اسفاگوی
دریغا گوی. متأسف:
فراق تو اسفاگوی کرد خلقی را
بدان سبب که ز یوسف بسی تو خوبتری.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

اسفسانون

اسفسانون
مؤلف مجمل التواریخ و القصص آرد: گودرزبن اشک، وی نیز به بنی اسرائیل رفت بغزا... و پیش از آن طیطوس بن اسفسانون ایشان را بعد از مسیح بچهل سال بی اندازه کشته بود و برده کرده. و در حمزه ص 31 اسفیانوس آمده. (مجمل التواریخ والقصص ص 59 متن و حاشیه). رجوع به اسفاسیانوس شود
لغت نامه دهخدا

افساندن

افساندن
گرد سبوس و جز آن از غله دور کردن. (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء). گرد و جز آن که بر جامه و امثال آن نشسته باشد دور کردن. (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء). افسانیدن. (شرفنامه) (مؤید). فسانیدن. (شرفنامۀ منیری). در زفانگویا مذکور است اگر همزه را حذف کنند بکسر ’فا’ خوانند. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا

افسانه

افسانه
داستان، سرگذشت، حکایت گذشتگان، زیبا، داستانی که بر اساس تخیل ساخته شده
افسانه
فرهنگ نامهای ایرانی

اسپنوی

اسپنوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
اسپنوی
فرهنگ نامهای ایرانی

افغانی

افغانی
منسوب به افغان و افغانستان. ساخته افغانستان، از مردم افغانستان که معادل 2 ریال ایرانست
فرهنگ لغت هوشیار