جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ادائیگی

ادایی

ادایی
کسی که ناز بسیار کند کسی که بیشترکراهت و خشم به تصنع آرد
ادایی
فرهنگ لغت هوشیار

دایگی

دایگی
شیر دادن و پرستاری کودک، شغل و عمل دایه، دایه گری
دایگی کردن: دایه بودن، شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او
دایگی
فرهنگ فارسی عمید

ادائی

ادائی
که ناز بسیار کند. که بیشتر کراهت و خشم به تَصنّع آرد، سبب، یکی از اقسام کلمه که در اصطلاح نحویین حرف گویند. به اصطلاح علمی حرف که در مقابلۀ اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را بفعل ربط دهند. (غیاث اللغات). در نزد علماء نحو و ارباب منطق حرف باشد که یکی از اقسام سه گانه کلمه است و در مقابل اسم و فعل ایراد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). ج، اَدوات
لغت نامه دهخدا

ادائی

ادائی
امیرمؤمن. شاعری از مردم یزد و او بهندوستان شد و بشهر سورت توطن گزید و بعبادت مشغول شد و هم بدانجا درگذشت و از اشعار اوست:
بشوق نامه نویسم ز رشک پاره کنم
دلی که نیست تسلی در او چه چاره کنم.
(قاموس الاعلام)
(مولانا...). از متأخرین شعرای سمرقند است. وی بهندوستان رفت و در 1004 هجری قمری بدانجا درگذشت. او راست:
یاد وصال او دل ما شاد میکند
عمر گذشته را همه کس یاد میکند.
(قاموس الاعلام)
او راست: سلیمان نامه. سلیم نامه و منظومۀ فارسی
لغت نامه دهخدا

دایگی

دایگی
دایگانی. حضانت. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). کار دایه. شغل دایه:
چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خوش
دیدی نشان دایگی و مهر مامکی.
سوزنی.
فلک بدایگی دین او درین مرکز
زنیست بر سر گهواره ای بمانده دوتا.
خاقانی.
در کودکی محتاج دایگی حلیمه و بعد از آن محتاج نفقۀ عم ابوطالب و بعد از آن محتاج مزدوری و سفر شام و یمن و بعد از آن غلیان شوق حق و دیدار جبرئیل. (قصص الانبیاء ص 244)
لغت نامه دهخدا