معنی відчутний відчутний قابل تشخیص، خیالی، قابل درک، قابل لمس، قابل مصرف، ملوس، مشک دار دیکشنری اوکراینی به فارسی
відчужений відчужений دور اَز دیگَران، بیرون اَنداختَن، بیگانِه، بیگانِه کَردَن، بیگانِه وار، بیمِه، دور دیکشنری اوکراینی به فارسی