معنی бродити бродити تخمیر کردن، خرید، گردش کردن، سفر، پیاده روی طولانی کردن، عابر پیاده دیکشنری اوکراینی به فارسی
бросить бросить تَرک کَردَن، تَرک، رَها کَردَن، دور اَنداختَن، مَحبوس کَردَن، مَهار شُدِه دیکشنری روسی به فارسی
робити робити اَنجام دادَن، اَنجام دَهَد، ساختَن، تَحتِ تَاثیر قَرار گِرِفتِه اَست دیکشنری اوکراینی به فارسی