جدول جو
جدول جو

معنی ระเบิด

ระเบิด
انفجار کردن، انفجار، صدای انفجار دادن، ترکیدن، آتشفشانی، منفجر شدن، انفجاری
دیکشنری تایلندی به فارسی

واژه‌های مرتبط با ระเบิด

ละเมิด

ละเมิด
سُوءِ اِستِفادِه کَردَن، نَقض کُنَد، شِکَستَن، مُخالِفَت کَردَن، نَقض کَردَن
دیکشنری تایلندی به فارسی