معنی ผู้คุม
ผู้คุม
زندانبانی، نگهبان، زندانی بان
دیکشنری تایلندی به فارسی
واژههای مرتبط با ผู้คุม
ผู้รวม
ผู้รวม
مُستَحکَم کُنَندِه، یِکپارچِه ساز، اِتِّحاد گَر
دیکشنری تایلندی به فارسی
ผู้ชม
ผู้ชม
مُخاطِبان، مُخاطَب، تَمَاشَاگَر، بینَندِگَان
دیکشنری تایلندی به فارسی