معنی บริหาร
บริหาร
مدیریّت کردن، اداره کنند، دستکاری کردن
دیکشنری تایلندی به فارسی
واژههای مرتبط با บริหาร
บริการ
บริการ
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید، خِدمَت
دیکشنری تایلندی به فارسی
บริจาค
บริจาค
اِهدا کَردَن، اِهدا کُنَند
دیکشنری تایلندی به فارسی