معنی zamani
zamani
قدیمی، در گذشته، منسوخ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با zamani
tamani
tamani
آرِزو کَردَن، مِیل، خوکی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
zaman
zaman
زَمان
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
amani
amani
آرام طَلَب، صُلح
دیکشنری سواحیلی به فارسی
złamany
złamany
بِه طُورِ شِکَستِه، شِکَست ناپَذیر
دیکشنری لهستانی به فارسی
zamiana
zamiana
جابِجایی، رَگ بِه رَگ شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
zalany
zalany
غَرق شُده، غَرق شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
zadanie
zadanie
وَظیفِه، وَظیفِه شِناس
دیکشنری لهستانی به فارسی
thamani
thamani
قِیمَتی، اَرزِش، اَرزِشمَندی، بااَرزِش، اَرزِشمَند
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tamaki
tamaki
طَمَعکار، آرِزو کُن
دیکشنری سواحیلی به فارسی