معنی ukaburu
ukaburu
رئیس منشی، تو بی ادبی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با ukaburu
kuamuru
kuamuru
فَرمان دادَن، دَستور دادَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuabudu
kuabudu
عِشق وَرزیدَن، عِبادَت کَردَن، پَرَستِش کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kabur
kabur
تاریک، تار، مُبهَم کَردَن، مُبهَم، پَرِّه ای، اِبهام، کَثیف
دیکشنری اندونزیایی به فارسی