ترجمه milio به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با milio
kilio
- kilio
- گِریِه کَردَن، گِریِه کُن، گِریِه کُنان، چُروک خُوردِه، گِریان، فَریاد، زوزِه کِشیدَن، سوگواری، نالِه کُنَندِه، اِعتِراض، فَریاد زَنَندِه، فَریاد کِشیدَن، جیغ زَدَن، شِیوَن، زاری، نالِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی