معنی kuvumilia
kuvumilia
تحمّل کردن، تحمّل کن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kuvumilia
kuvumilika
kuvumilika
تَحَمُّل پَذیر، قابِلِ تَحَمُّل، تَحَمُّل شُدَنی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutovumilia
kutovumilia
بی اِعتِنایی، عَدَمِ تَحَمُّل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuzuilia
kuzuilia
مَحدود کَردَن، مَهار کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی