معنی kutingisha
kutingisha
تلو تلو خوردن، تکان دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kutingisha
kubinaisha
kubinaisha
گُل دادَن، بَرایِ تَعرِیف کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupangisha
kupangisha
اِجارِه دادَن، بَرایِ میزبانی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuainisha
kuainisha
تَعیین کَردَن، طَبَقِه بَندی کُنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی