karibu karibu دَر حالِ نَزدیک شُدَن، تَقریباً، نَزدیک، نَزدِیکی، بِه طُورِ نَزدیک، مُجاوِر، مُجاوِرَت دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuziba kuziba مَسدود کَردَن، پِلاگین، خَفِه کَردَن، گِرِفتِگی کَردَن، وَصلِه زَدَن دیکشنری سواحیلی به فارسی