جدول جو
جدول جو

معنی kutangaza

kutangaza
تبلیغ کردن، اعلام کند، اعلام کردن، پرتوافکندن، سرگیجه دادن، فرمان دادن، اعلان کردن، اظهار کردن، بیان کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

واژه‌های مرتبط با kutangaza

kushangaza

kushangaza
تَعَجُّب کَردَن، بِه طَرزِ شِگِفت اَنگیزی، شِگِفت زَدِه کَردَن، مُتَحَیِّر کَردَن، چِشمگیر، شِگِفتی، مُغزپیچ، شُوک وارِد کَردَن، شُوک آوَر، داغ، مَبهُوت کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی