kushuka kushuka فُرود آمَدَن، رَها کَردَن، نُزُول، پیاده شُدَن، پایین آوَردَن دیکشنری سواحیلی به فارسی
kushika kushika گِرِفتَن، نِگَه داشتَن، مُحکَم گِرِفتَن، چَنگ زَدَن، چَسبیدَن، قابِض، اِشغال کَردَن، تَصَرُّف کَردَن دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuchukua kuchukua تَصَادُر کَردَن، گِرِفتَن، دَست گِرِفتَن، ضَبط کَردَن، بَرداشتَن، پَذیرُفتَن دیکشنری سواحیلی به فارسی