ترجمه kuratibu به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kuratibu
kujaribu
- kujaribu
- جُرأت داشتَن، بَرایِ اِمتِحان کَردَن، آزمایِش کَردَن، دَست و پا زَدَن، ماجَراجویی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuharibu
- kuharibu
- خَراب کَردَن، نابود کَردَن، فاسِدکُنَندِه، آسیب رِساندَن، ویران کَردَن، تَخرِیبی، ویرانگَر، آسیب زَدَن، آلودِگی ایجاد کَردَن، هَموار کَردَن، خَرابکاری کَردَن، ضایِع کَردَن، ویرانگَری کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی