معنی kunungʹunika
kunungʹunika
زیر لب غرغرکننده، زمزمه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kunungʹunika
kunungunika
kunungunika
گِلِه کَردَن، زِمزِمِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kunungurika
kunungurika
غُرِّش کُنَندِه، سوختَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی