معنی kumshawishi
kumshawishi
ترغیب دادن، او را متقاعد کند، فشار آوردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kumshawishi
kushawishi
kushawishi
قانِع کَردَن، مُتِقاعِد کَردَن، وَسوَسِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ushawishi
ushawishi
قانِع کُنَندِگی، نُفوذ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mshawishi
mshawishi
مُتِقاعِدکُنَندِه، تَأثیرگُذار
دیکشنری سواحیلی به فارسی