معنی kuhudumu
kuhudumu
خدمت کردن، برای خدمت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kuhudumu
kuhukumu
kuhukumu
مَحکوم کَردَن، قِضاوَت کَردَن، بِه هَلاکَت رِساندَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kudhulumu
kudhulumu
سِتَم کَردَن، سُوءِ اِستِفادِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuhusudu
kuhusudu
غَمگین کَردَن، دَر مُورِدِ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mhudumu
mhudumu
خِدمَتکار، قانونگُذاران
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kudumu
kudumu
مُقاوِم، دائِمی، پایدار، آخِرین بودَن، ماندِگار، دَوام
دیکشنری سواحیلی به فارسی