جدول جو
جدول جو

معنی kuharibu

kuharibu
خراب کردن، نابود کردن، فاسدکننده، آسیب رساندن، ویران کردن، تخریبی، ویرانگر، آسیب زدن، آلودگی ایجاد کردن، هموار کردن، خرابکاری کردن، ضایع کردن، ویرانگری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

واژه‌های مرتبط با kuharibu

kujaribu

kujaribu
جُرأت داشتَن، بَرایِ اِمتِحان کَردَن، آزمایِش کَردَن، دَست و پا زَدَن، ماجَراجویی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

karibu

karibu
دَر حالِ نَزدیک شُدَن، تَقریباً، نَزدیک، نَزدِیکی، بِه طُورِ نَزدیک، مُجاوِر، مُجاوِرَت
دیکشنری سواحیلی به فارسی