kuhamia kuhamia مُهاجِرَت کَردَن، حَرَکَت کَردَن، سَکَنِه گُذاری کَردَن، جا بِه جا کَردَن دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuhimiza kuhimiza تَحسِین کَردَن، تَشوِیق کُنَند، تَوانا کَردَن، تَشوِیق کَردَن دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuhamisha kuhamisha واگُذار کَردَن، اِنتِقال، تَخلِیَه کَردَن، اِنتِقال دادَن دیکشنری سواحیلی به فارسی