kuhusisha kuhusisha نِسبَت دادَن، دَرگیر کَردَن، هَمراه بودَن، ویژِگی دانِستَن، مُستَلزَم بودَن، دَست داشتَن دَر، مَشغول کَردَن، رَبط کَردَن دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuhamisha kuhamisha واگُذار کَردَن، اِنتِقال، تَخلِیَه کَردَن، اِنتِقال دادَن دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuoanisha kuoanisha مُتِعادِل کَردَن، جُفت شُدَن، مُعادِل بودَن، جُفت کَردَن دیکشنری سواحیلی به فارسی