معنی kubomoa
kubomoa
ویران کردن، پاره کردن، جدا کردن، شکننده، ویرانگر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kubomoa
kubomoka
kubomoka
ویران، دَر حالِ فُرو ریختَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuboboa
kuboboa
صِدایِ خَش خَش کَردَن، سوراخ کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kubofya
kubofya
کِلیک کَردَن، کِلیک کُنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutoboa
kutoboa
شِکاف ایجاد کَردَن، سوراخ کَردَن، سوراخ کاری، نافِذ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupompa
kupompa
پُمپ کَردَن، پُمپاژ کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kukosoa
kukosoa
اِنتِقاد کَردَن، اِنتِقاد کُنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kukomboa
kukomboa
خَریداری کَردَن، بَرایِ بازخَرید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kukohoa
kukohoa
سُرفِه کُنَندِه، سُرفِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kusoma
kusoma
تِلاوَت، خوٰاندَن، مُطالِعِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی