ترجمه kinywa به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kinywa
kinga
- kinga
- ایمِنی، مَصونیَّت، پیش دَستانِه، پیشگیرانِه، بِه طُورِ پیشگیرانِه، مُحافِظ، مُحافِظَتی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kimya
- kimya
- سُکوت کَردَن، سُکوت، آرام، خاموش کَردَن، خاموش، بِه طُورِ بی صِدا، ساکِت، خویشتَنداری، ساکِت کَردَن، سُکوت آمیز، ضِمنی، بی کَلام
دیکشنری سواحیلی به فارسی