ترجمه kilio به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
معنی kilio
- kilio
- گریه کردن، گریه کن، گریه کنان، چروک خورده، گریان، فریاد، زوزه کشیدن، سوگواری، ناله کننده، اعتراض، فریاد زننده، فریاد کشیدن، جیغ زدن، شیون، زاری، ناله کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kilio