معنی kichwa
kichwa
عنوان، سر، سرشار
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kichwa
kichaa
kichaa
هَذیان گُو، دیوانِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kecewa
kecewa
اَفسُردِه، نااُمید شُدِه، نااُمید، بی اِعتِقاد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kichać
kichać
عَطسِه زدَن، بِه صورَت گُذَشتِه نِگَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
kuachwa
kuachwa
سُستی، بَرایِ رَها شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kinywa
kinywa
دَهانی، دَهان
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kicheka
kicheka
شوخی کَردَن، بِخَند، قِلقِلک کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kichawi
kichawi
جادویی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
hechwa
hechwa
اَفسون شُدِه، بِدعَت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kisha
kisha
بِه طُورِ متعاقبِ، رومینگ
دیکشنری سواحیلی به فارسی