ترجمه jaribu به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با jaribu
karibu
- karibu
- دَر حالِ نَزدیک شُدَن، تَقریباً، نَزدیک، نَزدِیکی، بِه طُورِ نَزدیک، مُجاوِر، مُجاوِرَت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kujaribu
- kujaribu
- جُرأت داشتَن، بَرایِ اِمتِحان کَردَن، آزمایِش کَردَن، دَست و پا زَدَن، ماجَراجویی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی