معنی jaribio
jaribio
تلاش، یک آزمایش، آزمون بازیگری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با jaribio
karibia
karibia
قَریب، نَزدیک شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
majaribio
majaribio
آزمایِش، آزمایِشات، آزمایِشی، آزمایِشگَری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
jaribu
jaribu
تَلاش کَردَن، آن را اِمتِحان کُنید، سَعی کَردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی