معنی ishara
ishara
دلالت، یک نشانه، ژست ها، نماد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با ishara
isyarat
isyarat
ژِست ها، سیگنال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
biashara
biashara
تِجاری سازی، کَسب و کار، تَبادُل کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
suara
suara
صِدا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
iskra
iskra
جَرَقِّه زَدَن، جَرّاحی
دیکشنری لهستانی به فارسی
shaka
shaka
شَک کَردَن، شَک، شَک بَراَنگیز، شَکّاک، مَشکوک، شَک و تَردِید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
shaba
shaba
بُرُنزی، مِس
دیکشنری سواحیلی به فارسی
imara
imara
اِستِحکام، جامِد، ایستادِه، سَخت جان، مُقاوِم، مُحکَم، قَوی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
idara
idara
دِپارتمان، بَخش
دیکشنری سواحیلی به فارسی