ترجمه husisha به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با husisha
kutisha
- kutisha
- وَحشَت زَدِه کَردَن، تَرسناک، وَحشَت، حَسّاس، وَحشَت زَدِه، غافِل گیر کُنَندِه، تَرسیدَن، وَحشَتناک، تَرساندَن، وَحشَت زایی، نااُمید، وَحشَتناکی، تَرسَاندِه، وَحشَت زَدِگی ایجاد کَردَن، تَهدِید کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuhusisha
- kuhusisha
- نِسبَت دادَن، دَرگیر کَردَن، هَمراه بودَن، ویژِگی دانِستَن، مُستَلزَم بودَن، دَست داشتَن دَر، مَشغول کَردَن، رَبط کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی