معنی chungu
chungu
تند و تیز، درد، دردناک، زننده، تلخ، کسل کننده، سوزاننده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با chungu
uchungu
uchungu
رَنج شَدید، دَرد، تَلخی، تاریکی، یَأس، چاشنی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
umungu
umungu
اِلهیات، اُلوهیَّت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ukungu
ukungu
مِه آلودِگی، مِه، اَبری بودَن، اِبهام، کِدِری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mzungu
mzungu
سَرگَردان، مَرد سِفید پوست
دیکشنری سواحیلی به فارسی
changa
changa
دَر هَم پیچیدِه، جَوان
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ungu
ungu
بَنَفش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی