معنی وعده کردن - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با وعده کردن
وعده کردن
وعده کردن
نویدنیدن پتیستادن نوید کردن - قول دادن بکسی برای اجرای امری را، تعیین وقت برای اجرای امری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
وعده کردن
وعده کردن
تعیین وقت برای اجرای امری کردن. قول دادن به کسی اجرای امری را. قول دادن. تعهد کردن: بر یخ بنویس چون کند وعده گفتار محال و قول خامش را. ناصرخسرو. یا وعده مکن که می فرستم یا وعده خویش را وفا کن. سعدی
لغت نامه دهخدا
ورده کردن
ورده کردن
چکه کردن سقف. (یادداشت مؤلف) : وَکَف َ توکافاً، چکیدن سقف خانه از باران، یعنی ورده کردن. (صراح ذیل وکف)
لغت نامه دهخدا
زنده کردن
زنده کردن
جان بخشیده به زندگی بازگرداندن حیات بخشیدن احیاء، از تنگدستی و فقر بیرون آمدن سامان دادن به کار کسی. زنده کننده احیا کننده محیی
فرهنگ لغت هوشیار
ساده کردن
ساده کردن
سهل کردن آسان کردن، پاک کردن خالی کردن، اطلس کردن ستردن نقش و نگار، ستردن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.