معنی موجبات - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با موجبات
موجبات
- موجبات
- جمع موجبه، شوندان کیودان جمع موجبه (موجب) اسباب علل
فرهنگ لغت هوشیار
موجبات
- موجبات
- جَمعِ واژۀ موجبه. اسباب. (ناظم الاطباء). علل. علتها. سببها. عوامل. بواعث. باعثها: دولت باید موجبات آسایش ملت را فراهم کند
لغت نامه دهخدا
موئبات
- موئبات
- رسواییها. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ موئبه. (یادداشت مؤلف). رجوع به موئبه شود
لغت نامه دهخدا
موهبات
- موهبات
- جَمعِ واژۀ موهبه. جَمعِ واژۀ موهبت. (یادداشت مؤلف). رجوع به موهبه و موهبت شود
لغت نامه دهخدا
وجبات
- وجبات
- جَمعِ واژۀ وَجبَه. (منتهی الارب). دفعات الاکل. رجوع به وجبه شود
لغت نامه دهخدا
موجات
- موجات
- جَمعِ واژۀ موجه. (ناظم الاطباء). رجوع به موجه شود
لغت نامه دهخدا