معنی منکسر کردن - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با منکسر کردن
انکار کردن
- انکار کردن
- وازدن افراچ گفتن امتناع کردن وازدن ناخستو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
منفجر کردن
- منفجر کردن
- کفانیدن کفتانیدن ترکاندن ترکاندن: (دینامیت را منفجر کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
منعکس کردن
- منعکس کردن
- رخشاندن، باز تاباندن، واژگون کردن انعکاس دادن، پرتو افکن کردن، واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
منظور کردن
- منظور کردن
- پسند کردن، به شمار آوردن، پاس داشتن پسند کردن پذیرفتن، مورد توجه قرار دادن، بحساب آوردن
فرهنگ لغت هوشیار