معنی کمال طلب - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با کمال طلب
محال طلب
- محال طلب
- آنکه کارهای ناشدنی و دشوار یا امور ناصواب بجوید: اتفاق افتاد که او با زنی دراززبان کاهل محال طلب درمانده بود و او را طلاق داد. (تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا
مجال طلب
- مجال طلب
- فرصت طلب: و شک نیست که دمنه مجال طلب و مضرب و نمام است. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
کار طلب
- کار طلب
- کار خواه دلیر آنکه در جستجو و تلاش کار است، کار زار طلبی شجاعت بهادری
فرهنگ لغت هوشیار
کام طلب
- کام طلب
- آنکه در طلب مراد و مقصود خویش است کامجوی: (این هوس پیشگان کام طلب همه دوشاب دل تو شکر لب) (ضیاء اصفهانی)، عشر طلب عیاش
فرهنگ لغت هوشیار
کام طلب
- کام طلب
- کامجو. کامجوی. رجوع به کامجو و کامجوی و جویندۀ کام شود
لغت نامه دهخدا